دل کندم. باید مسئولیت همه چیز رو خودم گردن میگرفتم. چمدون رو برداشتم گذاشتم صندوق عقب. سوار شدم. مامان کنار ماشین بغض کرده بود. شیشه رو دادم پایین. فایده نداشت. پیاده شدم بغلش کردم و بوسیدمش و گف, ...ادامه مطلب
شب اول تبریز چندتا رستوران معروف داره. خوب بودنش رو باید امتحان کنید. ولی خب حداقل به اسم اینها شناخته شدهتر هستند. تصمیم گرفتم برم رستوران جلالی و شام بخورم. فکر کنم چندتا شعبه تو تبریز داره. من رف, ...ادامه مطلب
اولین مأموریتی که تنهایی رفتم رشت بود. دروغ چرا ترسیده بودم. انقدر استرس داشتم که شبش خوابم نمیبرد. آخر سر وسط خواب و بیداری به خودم گفتم میرم اگه دیدم بهم محل ندادن و تحویلم نگرفتن و اصن دیگه تو بد, ...ادامه مطلب
از پارسال شهریور که تصمیم گرفتم برنامه ازدواج را کلید بزنم و موردهایی را که میشناسم لیست کردم و به اتفاقات زندگی جدیتر از دریچه پیدا کردن آدم مناسب نگاه کردم و تقریبا ناامید از معرفی کردن یک دختر م, ...ادامه مطلب
این هفته یکی از سختترین هفتههای زندگیم بود. از شنبه تا چهارشنبه رو به جای ساعت 4 بعدازظهر ساعت 9 و 10 شب برگشتم خونه و کلی جلسه و هماهنگی و استرس داشتم. تازه یکی از بدترین روزای امسال رو هم همین دی, ...ادامه مطلب
همین الان پیامک رسید که محمد یس صحیح و سالم به دنیا اومده و کلی باباش ذوق کرده:) یه جوری از بابا شدن دوستم خوشحالم که انگاری خودم بابا شدم. خدمت شما عرض شود که پیمان دوست منه نه داماد ما:) از صبح کلی پیام تبریک تحویل گرفتیم که دایی شدنتون مبارک. من 5 بار تا الان دایی شدم به خدا بسه برام. همینا مخم رو خوردن. همین 5 تا کچلم کردن:) دعا کنید یه روز منم بابا بشیم. بابای فاطمه کوثر... + تا امروز اسم دخترم رو به هیچکس نگفته بودم. حتی مادر و خواهرام. یه بار اسم پسرم رو گفتم گذاشتن رو بچهشون:) ببینید چقده شما عزیزید. ++ برای شب امتحانیها: اول برگههاتون سلام کنید. حتی شده یه جمله حالا نه چاپلوسی یه چیزی که بخوره به تصور معلم از شما به زبون خودتون برای معلمتون بنویسید. هنر ظریفیه که اگه درست و به جا باشه معلمها یه دفعه جا میخورن و وسط خستگی تصحیح کردن برگهها حالشون خوب میشه. بعدم با برگهتون مهربونتر میشن. , ...ادامه مطلب
در خانه چشم پوشی میکنی در وبلاگ از برداشتهای اشتباه این و آن چشمپوشی میکنی و در خواندن کامنت کوچکترهایی که وقایع را با نگاه خودشان و از پنجره دنیای خودشان میبینند. گاهی اوقات به خودت میگویی شاید اصلا چنین کامنتی اگر چند دقیقه بیشتر گذشته بود هرگز ارسال نمیشد؛ و میگویی پس بیا فکر کنیم هرگز ارسال نشده است... ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
مامان اینا نشستن دارن دوباره تکرار شب دهم رو نگاه میکنن. باز حیدر رفته دزدی و باز عاشق شده باز دلبر واسه یه نذر کهنه شرط کرده که حیدر وسط بگیر و ببند ده شب تعزیه اجرا کنه تا بله رو بگیره و به خواست دلش برسه. دلم از یه طرف واسه حیدر شور میزنه از یه طرف حسرت میخورم که دلبر حداقل تکلیف اونو روشن کرده. به خودم فکر میکنم که دلبر یه خنده به رومون کرده اونم نصفه نیمه و رفته تو محاق نشسته. تکلیفمون مع,دلبرم ...ادامه مطلب
ساعت دوازده و خوردهای شبه. پشت پنجره بارون داره خودش رو با ریتم تندی به شیشه میکوبه. درست وسط یه شب کاملا تابستونی، هوا کاملا پاییزی شده. انگار یه روز خوب پاییزی رو از وسط آبان کشیدن بیرون و جا کردن وسط دل تابستون تا از ناامیدی دق نکنیم؛ که دووم بیاریم. که یادمون بیاد یه روزایی تو چالههای آب با, ...ادامه مطلب
دیشب خواب دیدم یه مزرعه دارم. بعد کلی از این بلاگرا میاومدن از مزرعه من رد بشن! بعضیاشون هیچ اهمیتی بهم نمیدادن. یعنی منو که میدیدن فقط نیازاشون رو میگفتن مثلا آب معدنیای میخواستن، بنزینشون تموم شده بود یا راهو گم کرده بودن و اشتباهی رسیده بودن به مزرعه و خلاصه من براشون فقط جواب یه سوال آ, ...ادامه مطلب
مامان و آبجی کوچیکه رفتن دکتر. به خاطر زانوهای مامان. هر ماه میره و کلی قرص و آمپول گرون و تزریق و فایده چندانی هم نداره. ولی خب حداقل سرپا نگهش داشته. مامان تمام دنیاس. تو خونه تنها ول میچرخم از پلهها میرم پایین و میپیچم تو آشپزخونه در یخچال رو باز میکنم و یخچال با زبون بیزبونی ناله میکنه که به خدا از دو دقه قبل کسی خونه نبوده که چیزی بذاره تو شکم من! تو رو جدت اون درو ببند! نمیبندم! نگاه میکنم به چندتا سیب و یه دونه پرتقالی که مونده تو جا میوهای. بعد در فریزر رو باز میکنم و تو کش, ...ادامه مطلب
دو ماه پیش بود فکر کنم. آذرماه. سرما یک باره دیوانهوار وسط پاییز چند روزمان را زمستان کرد. مادر حواسش پی لباس ما و گرمای خانه و اینها رفت. یک روز صبح که به پشتبام رفته بود دید همه گلهایش سوختهاند. یادم هست قرار بود برای گلدانها نایلون بخریم. دیر شد. چون مادر همیشه آخرین اولویت خانه است. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
سوال آخر برگه زیری اینه که چرا فقط انسان بین موجودات میتواند زمان تلف شده داشته باشد؟ به کسی که بنویسه چون فقط انسان میتواند بلاگر شود ترمش رو بیست میدم حتی! ادامه مطلب, ...ادامه مطلب
از اتفاقای معمول جمعه شبای تنهایی آدم هم یکیش اینه که بشینی یهو تو اینستاگرام خاک خوردهات همچین چیزی بنویسی., ...ادامه مطلب