مامان اینا نشستن دارن دوباره تکرار شب دهم رو نگاه میکنن. باز حیدر رفته دزدی و باز عاشق شده باز دلبر واسه یه نذر کهنه شرط کرده که حیدر وسط بگیر و ببند ده شب تعزیه اجرا کنه تا بله رو بگیره و به خواست دلش برسه. دلم از یه طرف واسه حیدر شور میزنه از یه طرف حسرت میخورم که دلبر حداقل تکلیف اونو روشن کرده. به خودم فکر میکنم که دلبر یه خنده به رومون کرده اونم نصفه نیمه و رفته تو محاق نشسته. تکلیفمون معلوم نیست که چه باید بکنیم؟ بریم با ریتم ماکان باند نوحه بخونیم؟ بریم زیر علم؟ بریم هزار تا نذری بگیریم؟ چه کنیم؟ دلبرم دلبرای قدیم... عاشق رو سر به راه میکردن، سر به راه...
برچسب : دلبرم, نویسنده : mlafcadiog بازدید : 164