بشمار که غم‌های دل ما بی‌شمار است!

ساخت وبلاگ

غمی که پست میذاره من حتما میرم می‌خونمش. نه اینکه دوستش دارم یا از اخلاقیاتش خوشم بیاد اونا به کنار که کلا یه جورایی فازهامون خیلی جورن تو یه سری مسائل، ولی بیشتر به خاطر اینکه متن‌هایی که می‌نویسه هدفمند و دوست داشتنی و سر و ته دارن. مثل متنای من بی سر و ته نیست. خوب میشکافه میره تو موضوعی که میخواد حرفش رو بزنه و مسلط میاد بیرون. کاری ندارم درست بحث میکنه یا غلط یا هرچی. به زاویه نگاهش کاری ندارم. مهم اینه تو کارش یه نظم و مهارت داره که متن‌هاش لنگر نمیندازن و سرپا و اس و قس دار هستن. امشب یه متنی گذاشت که ته ته دلم رو سوزوند. خواستم بگم غمی جون تو که می‌دونی ما چی کشیدیم و چی نکشیدیم و ما هم یه حدودی می‌دونیم از کشیده‌ها و نکشیده‌های تو. این موی سفیدی که گفتی این زخم‌های پنهونی که ما تنهایی خوردیم و تنهایی بخیه‌شون زدیم و تنهایی جوش خوردنشون رو تماشا کردیم و همیشه جاشون رو بین تارهای سیاه و پرکلاغی موهامون تو آینه دیدیم تو زندگی ما هم کم نبوده. رفیق! سفید کردیم. بدجور. همدردیم. همین.

اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 133 تاريخ : دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت: 2:11