پلاسکو نویسی

ساخت وبلاگ

اون روز که پلاسکو سوخت. ساعت حدودای یازده بود که اومدم پشت لپ تاپ نشستم و همین‌طور که شبکه خبر  سوختن پلاسکو رو نشون می‌داد به قصه آدم‌های توی پلاسکو فکر کردم. به آتش‌نشانا، به کسبه، به پادوها، به مردمی که اونجا بودند، به اونایی که تو مسیرشون هر روز از جلوی پلاسکو رد می‌شدند و به خیلیای دیگه که زندگی‌شون گره خورده بود به ساختمونی به اسم پلاسکو. ساختمونی که برای خودش هویت پیدا کرده بود. بعد نشستم و یه داستانک نوشتم. گفتم چه خوب می‌شد بیست‌تا، سی‌تا، پنجاه تا از این داستانک‌ها رو بنویسیم بعد یه کتاب بکنیم. که نذاریم پلاسکو فراموش بشه. نذاریم آدمایی که تو پلاسکو جون‌شون رو از دست دادند تموم بشن. اون روزا همه از پلاسکو می‌نوشتند. همه هشتک پلاسکو هشتک هم‌وطن هشتک آتش‌نشانا توی قلب ما هستند میذاشتند. جای این حرفا نبود. آدم موج‌سواری نیستم. بلد هم نبودمش. اون داستانک‌ها که طی اون هفته نوشتم رفتند تو یه پوشه و تا امروز خاک خوردند. امروز فکر کردم دیگه وقتشه. مخلص کلام اگه ایده‌ای تو ذهنت هست که میشه تو کمتر از 350 کلمه داستانکش کرد بنویس و برام بفرست. میذاریم کنار بقیه و ویرایش می‌کنیم. شاید تهش تونستیم از این اتفاق تلخ یه خاطره خوب بسازیم. یکی از داستانک‌هایی رو که نوشتم گذاشتم تو ادامه مطلب تا موتور ذهنای خلاق‌تون روشن بشه اگه خواستید همکاری کنید. همین و بسم‌الله.

ادامه مطلب
اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 163 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:50