بچه که بودیم وقتی کفشدوزکی در حیاط یا میان سبزیهایی که مامان خریده بود پیدا میکردیم میگذاشتیمش رو دستمان و دعا میکردیم برود روی انگشت اشارهمان. بعد چشمهایمان را میبستیم و در دلمان به چیزهایی که میخواستیم فکر میکردیم. آبجی بزرگه گفته بود به آرزوهای واقعیتان فکر کنید. آروزهای خیلی خیلی خوب.
ادامه مطلببرچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 144