توی هتل با مستر لی وسط بندرعباس بودیم. آخر شب بود و هوای شرجی بیرون آدم رو کلافه میکرد. خودشون میگن این موقع سال هوا خیلی خوبه تازه. من که میگم جهنمه. تو رستوران مستر لی بهم گفت زن بگیر. گفتم پیداش , ...ادامه مطلب
اولین کلاسم تو مدرسه با همچین دانشآموزایی بود. البته مصممتر و جدیتر از اینها. هنوزم که هنوزه گاه و بیگاه بهم پیام میدن و اشکم رو درمیارن. دلم براشون تنگ شده. بعد مدتها این فیلمی بود که تمام طول , ...ادامه مطلب
دو سال پیش بود فکر کنم که شب عید مطلبی گذاشتم که از سر کار با یه بسته شکلات به عنوان هدیه عید دارم برمیگردم خونه و خوشحالم که یه شغل پارهوقت دارم. بعد شاکی بودم که برادرم کلی مزایا و عیدی و اینها د, ...ادامه مطلب
برنامه چند روزه سفر ریختم. میخوام بیگ لبوفسکی خودم باشم. همینقدر رها. همینقدر پذیرای همه اتفاقاتی که میفته. همینقدر بیخیال...هر سال یه خاطره برای خودتون بسازین. حتی تو بدترین سال زندگیتون اگه فکر میکنید همین امساله. یه خاطره که 40 سال بعد بگین سال 98؟ آره یادمه... و یادتون بیاد که چند روزی دهن زندگی رو سرویس کردین اون سال :), ...ادامه مطلب
از پارسال شهریور که تصمیم گرفتم برنامه ازدواج را کلید بزنم و موردهایی را که میشناسم لیست کردم و به اتفاقات زندگی جدیتر از دریچه پیدا کردن آدم مناسب نگاه کردم و تقریبا ناامید از معرفی کردن یک دختر م, ...ادامه مطلب
نشسته بودیم وسط کویر. بهم گفت: میدونی همین الان چقدرش از بین انگشتامون لیز خورده و ریخته؟ گفتم چی؟ گفت زندگی رو میگم دیوونه. گفتم هوم. ولی اینا که نمیریزه. گفت خب همین الان نم بارون زد بهشون دیوونه. خندیدم و گفتم نم بارون بزنه به زندگیمون چی؟ , ...ادامه مطلب
دیشب وسط فیلم دیدن یه سکانسی بود که تاب مقاومت رو ازم گرفت و پستش کردم. دارم فیلمای اسکار امسال رو میبینم. درسته. بعد مدتها. دوباره دارم به اصل خودم برمیگردم. هرچند میدونم نمیتونم زیاد تو فضاش بم, ...ادامه مطلب
ایشالا دلاتون گرم گرم باشه. سرمای زمستون امسال رو فقط با کنار هم بودن میشه گذروند. قدر اونایی که کنارتون هستند رو بدونید. سفرههای همهمون امسال کوچیکتر شده بود. آب رفته بود. تعارف که نداریم. خیلیامو, ...ادامه مطلب
همیشه دوست داشتم منم یکی از این عکسا بگیرم. امروز اتفاقی وقتی داشتم برمیگشتم یادم افتاد دو ماه پیش از این درخته عکس گرفته بودم. خیلی برگای خوشرنگی داشت تو پاییز. خدا بالاخره قسمتم کرد! یه آرزو تو ل, ...ادامه مطلب
صبح ساعت نه بیدار شدم. پاشدم مسواک زدم و آبلیمو عسل خوردم و رفتم ماشین رو گذاشتم برای سرویس تو نمایندگی. یکی معلوم نیست کی زده بود پشت صندوق و یه تیکه صندوق رو قر کرده بود. حالم گرفته شد و بعد چند د, ...ادامه مطلب
بهترین غذا تو دلبرترین شهر ایران هم بهت نمیچسبه وقتی دلبر نباشه..., ...ادامه مطلب
دو روز پیش سمت ابهر و تاکستان بودم. وسط راه یه جایی باید میرفتم شهرک خرمدشت. خسته بودم. راه رو پیدا نمیکردم. داشتم گم میشدم. داشت دیر میشد. با خودم گفتم خب که چی؟ چیکار میتونی بکنی؟ هیچی. همینه , ...ادامه مطلب
بانک سرمایه، آسیاتک، بانک شهر، بانیمد و آزمایشگاه نامی امروز فقط و فقط برای یکی از مخاطبانشان یک پیام مشترک ارسال کردند. پیامی که از سراسر جهان هم اگر مخابره میشد باز چیزی از اندوه من نمیکاست. اند, ...ادامه مطلب
هفته قبل به بچهها قول دادم فردا چندتا کتاب خوب برای نمایشگاه بهشون معرفی کنم. یادمه اسم چندتا کتاب رو روی تخته نوشتم و چون عجلهای شد گفتم بقیهاش هفته بعد که یه کم موضوعیتر صحبت کنیم روش. بچهها سریع مشتاق میشن. هرچند نسل کتابخونی نیستند. ولی وقتی داستان کتابها رو با آب و تاب براشون بگی میشینن و گوش میدن. تو این فکرا چندتا کتاب از کتابخونهام کشیدم بیر, ...ادامه مطلب