اولش کجا بودم؟

متن مرتبط با «به خانه برمی گردیم بافتنی» در سایت اولش کجا بودم؟ نوشته شده است

پاییز یهو میاد... مثل بهار و بقیه...

  • توی هتل با مستر لی وسط بندرعباس بودیم. آخر شب بود و هوای شرجی بیرون آدم رو کلافه می‌کرد. خودشون میگن این موقع سال هوا خیلی خوبه تازه. من که میگم جهنمه. تو رستوران مستر لی بهم گفت زن بگیر. گفتم پیداش , ...ادامه مطلب

  • بذارید دو سال بعد بهتون بگم چی بود!

  • دو سال پیش بود فکر کنم که شب عید مطلبی گذاشتم که از سر کار با یه بسته شکلات به عنوان هدیه عید دارم برمی‌گردم خونه و خوشحالم که یه شغل پاره‌وقت دارم. بعد شاکی بودم که برادرم کلی مزایا و عیدی و اینها د, ...ادامه مطلب

  • سر کلاس دختره اسمش ساقی بود. استاد گفت ساقیه؟ جواب داد: باوفا! همه گفتیم به به!

  • دیشب وسط فیلم دیدن یه سکانسی بود که تاب مقاومت رو ازم گرفت و پستش کردم. دارم فیلمای اسکار امسال رو می‌بینم. درسته. بعد مدت‌ها. دوباره دارم به اصل خودم برمیگردم. هرچند می‌دونم نمی‌تونم زیاد تو فضاش بم, ...ادامه مطلب

  • یک دوجین کلمه به من قرض بدهید لطفا!

  • یلدا به سعی سایه...

  • ایشالا دلاتون گرم گرم باشه. سرمای زمستون امسال رو فقط با کنار هم بودن میشه گذروند. قدر اونایی که کنارتون هستند رو بدونید. سفره‌های همه‌مون امسال کوچیکتر شده بود. آب رفته بود. تعارف که نداریم. خیلیامو, ...ادامه مطلب

  • بی تو بر من چه گذشت به روایت تصویر!

  • همیشه دوست داشتم منم یکی از این عکسا بگیرم. امروز اتفاقی وقتی داشتم برمی‌گشتم یادم افتاد دو ماه پیش از این درخته عکس گرفته بودم. خیلی برگای خوش‌رنگی داشت تو پاییز. خدا بالاخره قسمتم کرد! یه آرزو تو ل, ...ادامه مطلب

  • یکی هم زنگ بزنه به مامان

  • صبح ساعت نه بیدار شدم. پاشدم مسواک زدم و آب‌لیمو عسل خوردم و رفتم ماشین رو گذاشتم برای سرویس تو نمایندگی. یکی معلوم نیست کی زده بود پشت صندوق و یه تیکه صندوق رو قر کرده بود. حالم گرفته شد و بعد چند د, ...ادامه مطلب

  • دنیا بدون تو به من نمی‌چسبد...

  • بهترین غذا تو دلبرترین شهر ایران هم بهت نمیچسبه وقتی دلبر نباشه..., ...ادامه مطلب

  • همه‌اش مسأله انتخابه...

  • دو روز پیش سمت ابهر و تاکستان بودم. وسط راه یه جایی باید می‌رفتم شهرک خرمدشت. خسته بودم. راه رو پیدا نمی‌کردم. داشتم گم می‌شدم. داشت دیر می‌شد. با خودم گفتم خب که چی؟ چیکار می‌تونی بکنی؟ هیچی. همینه , ...ادامه مطلب

  • به دنیای من...

  • بانک سرمایه، آسیاتک، بانک شهر، بانی‌مد و آزمایشگاه نامی امروز فقط و فقط برای یکی از مخاطبانشان یک پیام مشترک ارسال کردند. پیامی که از سراسر جهان هم اگر مخابره می‌شد باز چیزی از اندوه من نمی‌کاست. اند, ...ادامه مطلب

  • به خاطر یک مجتبی!

  • هفته قبل به بچه‌ها قول دادم فردا چندتا کتاب خوب برای نمایشگاه بهشون معرفی کنم. یادمه اسم چندتا کتاب رو روی تخته نوشتم و چون عجله‌ای شد گفتم بقیه‌اش هفته بعد که یه کم موضوعی‌تر صحبت کنیم روش. بچه‌ها سریع مشتاق میشن. هرچند نسل کتابخونی نیستند. ولی وقتی داستان‌ کتاب‌ها رو با آب و تاب براشون بگی میشینن و گوش میدن. تو این فکرا چندتا کتاب از کتابخونه‌ام کشیدم بیر, ...ادامه مطلب

  • چرا کتاب‌های خوب به ما نمی‌چسبد؟

  • گاهی وقت‌ها یه کتابی تو 15 سالگی کتاب منه. ولی تو 20 سالگی دیگه کتاب من نیست. اگه اصرار کنم که به خاطر تواتر خونده شدن کتاب و فقط محض رفع تکلیف و پر کردن آمار گودریدز بخونمش خودم رو آزار دادم و بدتر از اون ظلم بزرگی در حق اون کتاب کردم. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • به یاد توکای مقدس که می‌تواند شبکه اجتماعی خودش را انتخاب کند پس بیشتر هست!

  • شما قیمه نذری ظهر عاشورا رو که بزنی کافیه! تا جون داشته باشی بعد آروغش تو راهپیمایی 22 بهمن از آزادی بری انقلاب و حنجره‌ات رو با تکرار شعارهای مرگ‌آفرین پاره کنی و پیاده دوباره از انقلاب گز کنی تا آزادی و حواست باشه احیانا تو مغزت دنبال ارتباطی بین این دو تا کلمه نگردی! بعدشم می‌رسی به روز انتخابات که باید بری پای صندوق‌های رأی و پُرشون کنی و مهرهای توی شنا, ...ادامه مطلب

  • شاید به نظر آیی...

  • دیروز عینکم رو عوض کردم. بیست و پنج صدم چشم راستم نمره‌اش بالاتر رفته بود. خانوم اپتومتریست اعصاب نداشت. وقتی بهش در مورد راه‌اندازی یک سیستم ساده هماهنگی با مراجعین توضیح دادم دلخور شد و گفت چونه‌ات رو بذار اینجا. پیشونی هم بچسبد اینجا. آن دورها تک درختی وسط دشت مدام فولو و فوکوس شد. بعد هم نسخه را نوشت و مرا به بیرون اتاق هدایت کرد. تعداد زیادی فریم امتحان کردم و آبجی کوچیکه گفت این یکی شبیه فریم لوئیس دگا تو پاپیونه. تو دلم گفتم اما من می‌خواستم پاپیون باشم، نه لوئیس دگا. بعد یادم افتاد پاپیون اصلا عینکی نبود. دختر منشی فریم رو ثبت کرد و گفت فردا ساعت شش تماس بگیرین که آماده شده یا نه. قبض رو گرفتم و تو جیبم گذاشتم. 140 تومن ناقابل. برای شفاف‌تر دیدن این دنیا؟ می‌ارزید؟ امروز عینک رو تحویل گرفتم. دنیام شفاف‌تر شد. جلوی آسانسور دختری که داخل مطب کارش با ما تمام شده بود کنارمان ایستاده بود. آسانسور برای همه جا نداشت. گفتم شما بروید یه نفر جا داره. سوار شد و با آبجی کوچیکه از پله‌ها پایین اومدیم. وسط پله‌ها گفتم سریع‌تر بیا. بذار با هم برسیم! آبجی کوچیکه داشت می‌خندید و من با پررویی خودم را رساندم همکف که دیدم آسانسور طبقه اول ایستاده تا کسی پیاده شود. تو ذوقم خورد و آبجی کوچیکه هم انگشتش رو چسبوند به بینی‌اش که یعنی خریداریم... جلوی ساختمون با عینک جدید و کمی سرگیجه راه افتادیم. , ...ادامه مطلب

  • وای به حال دگران

  • از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران + باید از این چیزا بنویسم. از این چیزا که می‌بینم و حس می‌کنم و حالم رو خوب می‌کنه امیدوارم می‌کنه و می‌تونه امید بده که هنوز دنیا به آخر نرسیده اما نمی‌نویسم. نمی‌دونم چرا نوشتن سخت شده. یه روزی اگه بهم می‌گفتن خواننده می‌گفتم چاووشی مگه شک داری؟ این سواله؟ می‌گفت,دگران ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها