اولش کجا بودم؟

ساخت وبلاگ
درون پر از خشمم رو نمی‌تونم کلمه کنم. + میگن خشم یه احساس ثانویه است که به دلیل یک احساس اولیه و برای پنهان کردن اون در ما شکل می‌گیره. من خشمم به خاطر نبودن توئه. قبل از اینکه در دلم انقلاب بشه بیا. چون نتیجه هیچ انقلابی تو هیچ تاریخی اون چیزی نبوده که قرار بوده باشه! اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 22 بهمن 1396 ساعت: 16:28

تو حتی آداب دوست داشته شدنم بلد نیستی.

اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 179 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 11:35

زنون یه آدم معروفه که کلی پارادوکس مطرح کرده. یکیش اینه که میگه فرض کنین قهرمان یونانی آشیل بخواد با یه لاک‌پشت مسابقه بده. از اونجا که آشیل مطمئنه که لاک‌پشت رو می‌بره اجازه میده لاک‌پشت یه کم جلوتر از اون مسابقه رو شروع کنه.  وقتی آشیل خودش رو به نقطه‌ای که لاک‌پشت مسابقه رو شروع کرده می‌رسونه لاک‌پشت یه قسمت کوچیکی جلوتر رفته و حالا آشیل باید به نقطه دوم برسه. وقتی این کار رو انجام میده باز هم لاک‌پشت کمی جلوتر رفته تو این زمان و این بار آشیل باید خودش رو به نقطه سوم برسونه. این پروسه به همین صورت ادامه پیدا می‌کنه و به طرز عجیبی گویا آشیل پرسرعت هیچ‌وقت نمی‌تونه به لاک‌پشت برسه و بازنده میشه... ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 20:19

یکی از بدترین چیزهای بیان اینه که نمی‌تونی بری تو کامنت‌ها و کامنت شخص خاصی رو سرچ کنی تا بیاد. مثلا اگه یه نفر دو سال پیش بهت یه کامنت داده باشه و دیگه ازش کامنتی نداشته باشی خدا می‌دونه چه هفت خانی رو باید رد کنی تا بتونی پیداش کنی... هرچند بیانی‌ها ثابت کردن با لافکادیو لج کردن و حتی می‌خوان سر به تنش نباشه و گوش نمیدن به حرفای ما! اما شما تو پیشنهادات‌تون حتما مطرح کنید. جای مستر مرادی اینجا خالیه که تو هر پست بلاگ بیان ده دوازده تا کامنت میذاشت! اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 128 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 4:10

آیین هر آهنگ چاووشی یه پست از لافکادیو رو چندوقتی بود کنار گذاشته بودم. اما این آهنگه توش دلبر داره... تازه دلبرش هم مغروره... توش پُره از پریشونی و پشیمونی.... تازه پاییزی هم هست... تهش هم قول میگیره از دلبر که برگرده... هر چند همه‌مون می‌دونیم که برنمیـ....حالا اول هفته رو با بارونی که داره تُن تُن پشت پنجره میاد خوش بگذرونین، وقت زیاد هست من از دلبر گله کنم. + شهرزاد قصه‌ها بگو برمیگردی... اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 181 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 4:10

دیروز عینکم رو عوض کردم. بیست و پنج صدم چشم راستم نمره‌اش بالاتر رفته بود. خانوم اپتومتریست اعصاب نداشت. وقتی بهش در مورد راه‌اندازی یک سیستم ساده هماهنگی با مراجعین توضیح دادم دلخور شد و گفت چونه‌ات رو بذار اینجا. پیشونی هم بچسبد اینجا. آن دورها تک درختی وسط دشت مدام فولو و فوکوس شد. بعد هم نسخه را نوشت و مرا به بیرون اتاق هدایت کرد. تعداد زیادی فریم امتحان کردم و آبجی کوچیکه گفت این یکی شبیه فریم لوئیس دگا تو پاپیونه. تو دلم گفتم اما من می‌خواستم پاپیون باشم، نه لوئیس دگا. بعد یادم افتاد پاپیون اصلا عینکی نبود. دختر منشی فریم رو ثبت کرد و گفت فردا ساعت شش تماس بگیرین که آماده شده یا نه. قبض رو گرفتم و تو جیبم گذاشتم. 140 تومن ناقابل. برای شفاف‌تر دیدن این دنیا؟ می‌ارزید؟ امروز عینک رو تحویل گرفتم. دنیام شفاف‌تر شد. جلوی آسانسور دختری که داخل مطب کارش با ما تمام شده بود کنارمان ایستاده بود. آسانسور برای همه جا نداشت. گفتم شما بروید یه نفر جا داره. سوار شد و با آبجی کوچیکه از پله‌ها پایین اومدیم. وسط پله‌ها گفتم سریع‌تر بیا. بذار با هم برسیم! آبجی کوچیکه داشت می‌خندید و من با پررویی خودم را رساندم همکف که دیدم آسانسور طبقه اول ایستاده تا کسی پیاده شود. تو ذوقم خورد و آبجی کوچیکه هم انگشتش رو چسبوند به بینی‌اش که یعنی خریداریم... جلوی ساختمون با عینک جدید و کمی سرگیجه راه افتادیم. اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 3 بهمن 1396 ساعت: 12:42

اون روز که پلاسکو سوخت. ساعت حدودای یازده بود که اومدم پشت لپ تاپ نشستم و همین‌طور که شبکه خبر  سوختن پلاسکو رو نشون می‌داد به قصه آدم‌های توی پلاسکو فکر کردم. به آتش‌نشانا، به کسبه، به پادوها، به مردمی که اونجا بودند، به اونایی که تو مسیرشون هر روز از جلوی پلاسکو رد می‌شدند و به خیلیای دیگه که زندگی‌شون گره خورده بود به ساختمونی به اسم پلاسکو. ساختمونی که برای خودش هویت پیدا کرده بود. بعد نشستم و یه داستانک نوشتم. گفتم چه خوب می‌شد بیست‌تا، سی‌تا، پنجاه تا از این داستانک‌ها رو بنویسیم بعد یه کتاب بکنیم. که نذاریم پلاسکو فراموش بشه. نذاریم آدمایی که تو پلاسکو جون‌شون رو از دست دادند تموم بشن. اون روزا همه از پلاسکو می‌نوشتند. همه هشتک پلاسکو هشتک هم‌وطن هشتک آتش‌نشانا توی قلب ما هستند میذاشتند. جای این حرفا نبود. آدم موج‌سواری نیستم. بلد هم نبودمش. اون داستانک‌ها که طی اون هفته نوشتم رفتند تو یه پوشه و تا امروز خاک خوردند. امروز فکر کردم دیگه وقتشه. مخلص کلام اگه ایده‌ای تو ذهنت هست که میشه تو کمتر از 350 کلمه داستانکش کرد بنویس و برام بفرست. میذاریم کنار بقیه و ویرایش می‌کنیم. شاید تهش تونستیم از این اتفاق تلخ یه خاطره خوب بسازیم. یکی از داستانک‌هایی رو که نوشتم گذاشتم تو ادامه مطلب تا موتور ذهنای خلاق‌تون روشن بشه اگه خواستید همکاری کنید. همین و بسم‌الله. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت: 17:50

+ فقط باید درک کنی... تو خیلی هستی میچ! - خیلی چی؟ + با یه دختر آشنا میشی، شاید خوشگل باشه، شاید باهوش باشه، شاید بامزه باشه، شاید والدینت ازش خوششون بیاد. شاید خیلی شانس بیاری و یکی دو تا از این ویژگی‌ها رو داشته باشه. تو همه‌اش رو داشتی. این خیلیه.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 8:32

گفتی مرا به خنده: «خوش باد روزگارت» کس بی‌تو خوش نباشد، رو قصه‌ی دگر کن                                                                                      مولانا + شعر ارسالی از محمدحسین حفظه الله اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 137 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 22:00

بچه که بودیم وقتی کفشدوزکی در حیاط یا میان سبزی‌هایی که مامان خریده بود پیدا می‌کردیم می‌گذاشتیمش رو دستمان و دعا می‌کردیم برود روی انگشت اشاره‌مان. بعد چشم‌هایمان را می‌بستیم و در دلمان به چیزهایی که می‌خواستیم فکر می‌کردیم. آبجی بزرگه گفته بود به آرزوهای واقعی‌تان فکر کنید. آروزهای خیلی خیلی خوب. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 145 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

همین الان پیامک رسید که محمد یس صحیح و سالم به دنیا اومده و کلی باباش ذوق کرده:) یه جوری از بابا شدن دوستم خوشحالم که انگاری خودم بابا شدم. خدمت شما عرض شود که پیمان دوست منه نه داماد ما:) از صبح کلی پیام تبریک تحویل گرفتیم که دایی شدنتون مبارک. من 5 بار تا الان دایی شدم به خدا بسه برام. همینا مخم رو خوردن. همین 5 تا کچلم کردن:) دعا کنید یه روز منم بابا بشیم. بابای فاطمه کوثر... + تا امروز اسم دخترم رو به هیچ‌کس نگفته بودم. حتی مادر و خواهرام. یه بار اسم پسرم رو گفتم گذاشتن رو بچه‌شون:) ببینید چقده شما عزیزید. ++ برای شب امتحانی‌ها: اول برگه‌هاتون سلام کنید. حتی شده یه جمله حالا نه چاپلوسی یه چیزی که بخوره به تصور معلم از شما به زبون خودتون برای معلم‌تون بنویسید. هنر ظریفیه که اگه درست و به جا باشه معلم‌ها یه دفعه جا می‌خورن و وسط خستگی تصحیح کردن برگه‌ها حال‌شون خوب میشه. بعدم با برگه‌تون مهربون‌تر می‌شن.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

آفرود: الان نسبت به دنیا هوشیار و بیدارم. قبلش خواب بودم. اینجوری بود که گذاشتیم اتفاق بیفته. وقتی کنگره رو سلاخی کردن ما بیدار نشدیم. وقتی تروریست‌ها رو مقصر دونستن و قانون اساسی رو معلق کردن ما اون وقت هم بیدار نشدیم. گفتند اینها همه‌اش موقتیه. هیچ‌چیزی فورا تغییر نمی‌کنه. تو وانی که به تدریج گرم میشه، قبل از اینکه بفهمی می‌جوشی و می‌میری... اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 118 تاريخ : پنجشنبه 21 دی 1396 ساعت: 17:40

آخشام گلدیم اوا هر نمه ایستدیم دیمیم اولمادو. دوردوم گتدیم مطباخا گوردوم سوگلیم دوروپ سماورین اوستونه. چای دملیردی. هشزاد دیمدی. اله باخدی منه. مننه دوردوم پنجره این یانوننا هی باخدوم اشیکه. بیر بش دیقه اوجور گچدی. دا صبریم توکندی. دیدیم هانسو قبلیینن سنن من گرک بوجور اولاخ؟ دا هاردا سنی آختارام؟ بو مثنوی هادا توکنر؟ دوردو گلدی منیم یانومنا. گنه هشزاد دیمدی. الیمی توتدو. باخدوم بلسینه. چخ گوزل. چخ ایستملی. گولدو. طاقتیم توتمادی گوزلرینه باخام. باشومو سالدوم آشاغوا. گتدی چای توکدو گتیردی. اتدو منیم یانومنا. دیدی بویوروز. ایکیمجی دفیدی بیر نفر منه چای توکوردو. دا المازدی دیم من چای ایچمنم. چایونو گتورنده گوردوم گولور. باخدوم بلسینه. تلیسیردیم بلسینه دیم که اویاندیم! گوزلریم یاش اولموشدو. دیلیمنه دیدیم: دا هانسو دلینن دییم؟ + داشتم "کتاب حرف می‌زند" را می‌خواندم که علی گفته بود سیزده خان زندگی‌اش را چطور می‌خواهد بگذراند. اولش نوشته بود ترکی یاد بگیرم. ترکی یاد بگیرید. ++ تقاضای ترجمه نکنید.  اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1396 ساعت: 22:04

تو پیکی بلایندرز تامی شلبی و برادراش تو جنگ جهانی اول وقتی تو جبهه فرانسه برای انگلستان می‌جنگیدن تو به نبرد جا می‌مونن. نیروها عقب نشینی می‌کنن و گویا سواره نظام نمیاد به کمک اونها. وقتی فکر می‌کردن آخرین لحظه‌های زندگی‌شون رو میگذرونن با هم یه سرودی رو می‌خونن و آماده مردن میشن که یه دفعه سواره نظام از راه میرسه. اونا زنده می‌مونن. مدال می‌گیرن و به خونه برمیگردن. اما اون آدما دیگه وجود ندارن. اونایی که به خونه برمیگردن هیچ شباهتی با اونایی که به جنگ رفتن ندارن. یا به قول خودشون اون آدم دیگه وجود نداره. هر بار تو فیلم که لحظه مرگ یکی‌شون نزدیک میشه انقدر بی‌خیال و آماده‌ان که دشمناشون هم می‌ترسن. همین هم باعث شده که توماس شلبی تا اپیزود چهارم هنوز سر پا و زنده است. آدمی که یه بار مرده دیگه چیزی برای از دست دادن نداره. به قول خودش من از اون لحظه تو جبهه تو وقت اضافی زندگی‌ام. آدم برای وقت اضافی که چونه نمی‌زنه. من باید اون روز مرده بودم. از 29 آذر 96 ساعت 11:30 دقیقه هم من دیگه تو وقت اضافی زندگی‌ام انگاری. می‌تونستم همون لحظه تموم بشم. این وبلاگ اینجا می‌موند و شاید ماه‌ها بعد شما می‌فهمیدین چه اتفاقی افتاده یا چی شده. شایدم اصلا هیچ‌کس چیزی نمی‌فهمید. می‌تونستم امروز نباشم. ال کلاسیکو رو نبینم. سوالات امتحانی بچه‌ها رو طرح نکنم. گزارش مزخرف مزدک رو گوش ندم و از به کار بردن اصطل اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

بعدازظهر با سردرد و سرگیجه به خانه می‌آیم و نمی‌دانم از آلوگی هوا به کجا باید پناه ببرم؟ کمی می‌خوابم. خواب عجیبی می‌بینم. پدر نشسته و می‌گوید چرا در زندگی چیزی نشدی؟ تو هم هستی! یک گوشه نشسته‌ای و انگار من فقط تو را می‌بینم. می‌خواهم تو را به پدر نشان دهم که چرا چیزی نشده‌ام؟ می‌خواهم تو را به دارایی‌هایم اضافه کنم. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟                                                            شهریار اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1396 ساعت: 1:22

حمید هیراد داشت میگفت شوخیه مگه بذاری بری نمونی... که میز و لپ تاپم شروع کرد لرزیدن....چند لحظه بعد هندزفری ها داشت از گوشم کشیده میشد و لپ تاپ روی لبه میز داشت سقوط میکرد و من فقط داشتم تلاش میکردم که خودم را به در اتاق برسانم... اتاق میلرزید انگار داخل گهواره باشم به در که رسیدم تازه مغزم به یادش آمد که یک سری چیزهایی به ما یاد داده بودند و قرار نبود وقتی در طبقه دوم هستی به راه پله فرار کنی و خودت را گیر بیندازی. قرار بود بروی گوشه دیوار و سرت را بین پاهایت بگیری... و تلاش کنی زنده بمانی. یک لحظه دستم به دستگیره ماند و وقتی یادم آمد مادر و خواهرم طبقه پایین هستند فقط با خودم فکر کردم قبل از تمام شدن همه چیز ببینمشان. همین. تمام آن چیزهایی که در لحظه آخر تمام همسایه ها در کوچه و همین حالا بین شوخی های از روی ترس و نگرانی در خیابان های پر از ترافیک و مردم سردرگم اتفاق دارد می افتد همین است که از حال هم با خبر شویم. زلزله تا همین الان که به صندوق عقب ماشین تکیه داده ام و دارم اینها را مینویسم درس بزرگی بود. وقتی همه چیز را در خانه رها کردیم و به خیابان آمدیم و فهمیدیم وقتی لحظه آخر فرا برسد همه آنچه دوست داریم بیش از یک کوله ساده کوچک نیست و چند چهره نگران اما خوشحال که هنوز صدای همدیگر را میشنویم. شما فردا یلدا را جشن میگیرید اما چه یلدایی بشود امشب ما.... + التماس دعا و حلالیت از اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 132 تاريخ : جمعه 1 دی 1396 ساعت: 22:30

میگم بنویسم که چی بشه؟ بگم که خودم دستی دستی گند زدم. چه لذتی تو خوندن این چیزا هست؟ میگه خب ما می‌خونیم می‌فهمیم این لافکادیو یه اسم نیس؛ یه سرنوشته واقعا واقعیه. رئاله به قول خارجکیا. توش پر بدبختی هم هست. تازه مهم‌تر از اون دیگه چشت نمی‌زنن پسر. میگم چیه ما چشم خوردن داره؟ حقوق دوزار ده شاهی ای که می‌گیریم که واسه حلال کردنش رس بچه‌های مردم رو می‌کشیم؟ چیه این زندگی حسرت کشیدن داره؟ آقا ما آماده. شماها همه.  هر کی که می‌خواد بیاد تو میدون دستش همین الان بالا. ادامه مطلب اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 آذر 1396 ساعت: 14:51

اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 170 تاريخ : جمعه 10 آذر 1396 ساعت: 3:39

ظرفیت  عکس صندوق کوچکم تمام شده است. باید پول بدهم بابت بارگذاری عکس جدید. باز هم به لطف بیان:) برای عکس: قطار درجه چندمی را تصور کنید که بلیط‌هایش را با نام قطار درجه یک فروخته‌اند... و حالا مسافرانش در ایستگاه کوچک اما پر از صداقتی در حال پیاده شدن هستند. ما خیلی داستان در مورد ژاپن شنیده‌ایم. از بر روی خط نگه داشتن قطار یک مسیر بین شهری به خاطر استفاده یک دانش آموز در یک روستا؛ تا حضور مدیران شرکت‌های خودروسازی در برابر دوربین و خم شدن تا کمر پیش مطبوعات و مردم؛ تا عذرخواهی بابت 20 ثانیه تأخیر در حرکت قطار و دادن برگه عذر موجه به مسافران در صورتی که بابت تأخیر قطار دیر به محل کار و مدرسه و ... برسند. همه‌مان هم به این موضوعات خندیده‌ایم. بارها هم آن‌ها را مسخره کرده‌ایم. اما حقیقت این است اولش کجا بودم؟...
ما را در سایت اولش کجا بودم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mlafcadiog بازدید : 160 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت: 16:57